خانه / بایگانی برچسب: غزليات حافظ

بایگانی برچسب: غزليات حافظ

غزل شماره 107 ديوان حافظ – حسن تو همیشه در فزون باد

غزل شماره 107 ديوان حافظ - حسن تو همیشه در فزون باد-غزليات حافظ-کلام حافظ-فال حافظ

حسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد اندر سر ما خیال عشقت هر روز که باد در فزون باد هر سرو که در چمن درآید در خدمت قامتت نگون باد چشمی که نه فتنهٔ تو باشد چون گوهر اشک غرق خون باد چشم تو ز …

ادامه نوشته »

غزل شماره 106 ديوان حافظ – تنت بناز طبیبان نیازمند مباد

غزل شماره 106 ديوان حافظ - تنت بناز طبیبان نیازمند مباد -شعرحافظ-روز حافظ

تنت بناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت تست بهیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحّت تست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد درین چمن چو درآید خزان بیغمائی رهش بسرو سهی قامت بلند مباد در …

ادامه نوشته »

غزل شماره 97ديوان حافظ: تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

غزل شماره 97ديوان حافظ: تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج - حافظ شناسي

تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همهٔ دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش بچین زلف تو ماچین و هند داده خراج بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج دهان شهد تو داده …

ادامه نوشته »

غزل شماره 93 ديوان حافظ:چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت

غزل شماره 93 ديوان حافظ:چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت - اشعار حافظ

چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت بنوک خامه رقم کردهٔ سلام مرا که کارخانهٔ دوران مباد بی رقمت نگویم از من بیدل بسهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت مرا ذلیل مگردان بشکر این نعمت که داشت دولت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 92 ديوان حافظ:میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت

غزل شماره 92 ديوان حافظ:میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت -شعر حافظ

میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیش قدّ رعنا میرمت گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست گو که بخرامد که پیش سرو بالا میرمت آنکه عمری شد …

ادامه نوشته »

غزل شماره 91 ديوان حافظ:ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت

غزل شماره 91 ديوان حافظ:ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت- کتاب حافظ

ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت جانم بسوختی و بدل دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرمت گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت- حافظ خواني

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا بکجا می‌فرستمت حیفست طایری چو تو در خاکدان غم زاینجا بآشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحلهٔ قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافلهٔ از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 80 ديوان حافظ:عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

غزل شماره 80 ديوان حافظ:عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانهٔ عشقست چه مسجد چه کنشت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 59 ديوان حافظ:دارم امید عاطفتی از جناب دوست

غزل شماره 59 ديوان حافظ:دارم امید عاطفتی از جناب دوست-شعر پارسي

دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم بعفو اوست دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گر چه پری وشست ولیکن فرشته خوست چندان گریستیم که هر کس که برگذشت در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست هیچست آن دهان و نبینم …

ادامه نوشته »