بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
ادامه نوشته »غزل شماره 36 ديوان حافظ: تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصّه دو نیم افتادست
ادامه نوشته »غزل شماره 35 ديوان حافظ: برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
برو بکار خود ای واعظ این چه فریادست مرا فتاد دل از ره ترا چه افتادست
ادامه نوشته »غزل شماره34: رواق منظر چشم من آشیانهٔ توست
رواق منظر چشم من آشیانهٔ توست کرم نما و فرودآ که خانه خانهٔ تُست
ادامه نوشته »غزل 33 ديوان حافظ:خلوت گزیده را بتماشا چه حاجتست
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجتست چون کوی دوست هست بصحرا چه حاجتست
ادامه نوشته »غزل 32 ديوان حافظ:خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست گشاد کار من اندر کرشمهای تو بست
ادامه نوشته »ديوان حافظ- آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یارب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است تا بگیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه در ذکر یارب یارب است کشتهٔ چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من …
ادامه نوشته »ديوان حافظ- زلفت هزار دل بیکی تاره مو ببست
زلفت هزار دل بیکی تاره مو ببست راه هزار چارهگر از چار سو ببست
ادامه نوشته »ديوان حافظ- ما را ز خیال تو چه پروای شرابست
ما را ز خیال تو چه پروای شرابست خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست
ادامه نوشته »ديوان حافظ- به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
بجان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت تست
ادامه نوشته »