خانه / گوناگون / غزل شماره 38 ديوان حافظ:بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
اینستا گرام سایت آتلانتیک

غزل شماره 38 ديوان حافظ:بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

غزل شماره 38 ديوان حافظ:

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

وز عُمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت

هیهات ازین گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آندم که رقیب تو بگوید

دور از رخت این خستهٔ رنجور نماندست

صبرست مرا چارهٔ هجران تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روانست

گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت بخنده

ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست

درباره ی میلاد بیت اللهی

همچنین ببینید

Fentanyl(Fentanil or Duragesic or Fentora or Sublimaze) معرفي داروي ضد درد فنتانیل - سايت اموزشي اتلانتيک - داروشناسي

معرفي داروي ضد درد فنتانیل – Fentanyl

در این سری از آموزش ها سعی داریم تا شما را با دانش داروشناسی و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *