ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشّاق زد آن چشم خماری پیداست …
ادامه نوشته »ديوان حافظ- گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
ادامه نوشته »