خواب آن نرگس فتّان تو بیچیزی نیست تاب آن زلف پریشان تو بیچیزی نیست از لبت شیر روان بود که من میگفتم این شکر گرد نمکدان تو بیچیزی نیست جان درازیّ تو بادا که یقین میدانم در کمان ناوک مژگان تو بیچیزی نیست مبتلائی به غم محنت و اندوه فراق …
ادامه نوشته »