حسنت باتّفاق ملاحت جهان گرفت آری باتّفاق جهان میتوان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت زین آتش نهفته که در سینهٔ منست خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا …
ادامه نوشته »غزل شماره 50 ديوان حافظ:بدام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بدام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش بغمزه که اینش سزای خویشتن است
ادامه نوشته »غزل شماره 46 ديوان حافظ:گل در بر و می در کف و معشوق بکامست
گل در بر و می در کف و معشوق بکامست سلطان جهانم بچنین روز غلامست
ادامه نوشته »غزل شماره 45 ديوان حافظ:در این زمانه رفیقی که خالی از خللست
در این زمانه رفیقی که خالی از خللست صراحی می ناب و سفینهٔ غزلست
ادامه نوشته »