سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رُخ جانانه بسوخت سوزِدل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنائی نه غریبست …
ادامه نوشته »ديوان حافظ- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت بقصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ اُلفت بود زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت بیک کرشمه که نرگس بخودفروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شرابخورده و خویکرده میروی بچمن که آب …
ادامه نوشته »ديوان حافظ- رونق عهد شباب است دگر بستان را
رونق عهد شبابست دگر بستان را میرسد مژدهٔ گُل بلبل خوش الحان را ای صبا گر بجوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو و گُل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان …
ادامه نوشته »