حسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد اندر سر ما خیال عشقت هر روز که باد در فزون باد هر سرو که در چمن درآید در خدمت قامتت نگون باد چشمی که نه فتنهٔ تو باشد چون گوهر اشک غرق خون باد چشم تو ز …
ادامه نوشته »غزل شماره 106 ديوان حافظ – تنت بناز طبیبان نیازمند مباد
تنت بناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت تست بهیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحّت تست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد درین چمن چو درآید خزان بیغمائی رهش بسرو سهی قامت بلند مباد در …
ادامه نوشته »غزل شماره 104 ديوان حافظ: جمالت آفتاب هر نظر باد
جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبی روی خوبت خوبتر باد همای زلف شاهین شهپرت را دل شاهان عالم زیر پر باد کسی کو بستهٔ زلفت نباشد چو زلفت درهم و زیر و زبر باد دلی کو عاشق رویت نباشد همیشه غرقه در خون جگر باد بتا چون غمزهات ناوک …
ادامه نوشته »غزل شماره 103 ديوان حافظ: روز وصل دوستداران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشانرا هزاران یاد باد مبتلا گشتم درین بند و بلا کوشش آن حقگزاران یاد باد گر چه صد رودست …
ادامه نوشته »غزل شماره 102 ديوان حافظ: دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد من نیز دل بباد دهم هر چه باد باد کارم بدان رسید که همراز خود کنم هر شام برق لامع و هر بامداد باد در چین طرّهٔ تو دل بیحفاظ من هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد امروز قدر پند عزیزان شناختم یا …
ادامه نوشته »غزل شماره 101 ديوان حافظ: شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد قدح بشرط ادب گیر زانکه …
ادامه نوشته »غزل شماره 100 ديوان حافظ: دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد
دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد گفتم بباد میدهدم باده نام و ننگ گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست از بهر این معامله غمگین مباش و …
ادامه نوشته »غزل شماره 98 ديوان حافظ: اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح
اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح صلاح ما همه آنست کان تراست صلاح سوادِ زلف سیاه تو جاعلالظلمات بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص از آن کمانچهٔ ابرو و تیر چشم نجاح ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان که …
ادامه نوشته »غزل شماره 97ديوان حافظ: تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همهٔ دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش بچین زلف تو ماچین و هند داده خراج بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج دهان شهد تو داده …
ادامه نوشته »غزل شماره 96 ديوان حافظ: درد ما را نیست درمان الغیاث
درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث در بهای بوسهٔ جانی طلب میکنند این دلستانان الغیاث خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث همچو حافظ روز و شب بیخویشتن …
ادامه نوشته »