اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح صلاح ما همه آنست کان تراست صلاح سوادِ زلف سیاه تو جاعلالظلمات بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص از آن کمانچهٔ ابرو و تیر چشم نجاح ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان که …
ادامه نوشته »غزل شماره 77 ديوان حافظ:بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت واندران برگ و نوا خوش نالهای زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدائی عار داشت در …
ادامه نوشته »غزل شماره 50 ديوان حافظ:بدام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بدام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش بغمزه که اینش سزای خویشتن است
ادامه نوشته »