خانه / بایگانی برچسب: اشعار حافظ

بایگانی برچسب: اشعار حافظ

غزل شماره 106 ديوان حافظ – تنت بناز طبیبان نیازمند مباد

غزل شماره 106 ديوان حافظ - تنت بناز طبیبان نیازمند مباد -شعرحافظ-روز حافظ

تنت بناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت تست بهیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحّت تست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد درین چمن چو درآید خزان بیغمائی رهش بسرو سهی قامت بلند مباد در …

ادامه نوشته »

غزل شماره 104 ديوان حافظ: جمالت آفتاب هر نظر باد

غزل شماره 104 ديوان حافظ: جمالت آفتاب هر نظر باد-غزليات حافظ

جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبی روی خوبت خوبتر باد همای زلف شاهین شهپرت را دل شاهان عالم زیر پر باد کسی کو بستهٔ زلفت نباشد چو زلفت درهم و زیر و زبر باد دلی کو عاشق رویت نباشد همیشه غرقه در خون جگر باد بتا چون غمزه‌ات ناوک …

ادامه نوشته »

غزل شماره 103 ديوان حافظ: روز وصل دوستداران یاد باد

غزل شماره 103 ديوان حافظ: روز وصل دوستداران یاد باد-ادبيات

روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من از من ایشانرا هزاران یاد باد مبتلا گشتم درین بند و بلا کوشش آن حق‌گزاران یاد باد گر چه صد رودست …

ادامه نوشته »

غزل شماره 100 ديوان حافظ: دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد

غزل شماره 100 ديوان حافظ: دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد-اشعار حافظ

دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد گفتم بباد میدهدم باده نام و ننگ گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست از بهر این معامله غمگین مباش و …

ادامه نوشته »

غزل شماره 98 ديوان حافظ: اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح

غزل شماره 98 ديوان حافظ: اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح- اشعار حافظ

اگر به مذهب تو خون عاشقست مباح صلاح ما همه آنست کان تراست صلاح سوادِ زلف سیاه تو جاعل‌الظلمات بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص از آن کمانچهٔ ابرو و تیر چشم نجاح ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان که …

ادامه نوشته »

غزل شماره 97ديوان حافظ: تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

غزل شماره 97ديوان حافظ: تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج - حافظ شناسي

تويی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همهٔ دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش بچین زلف تو ماچین و هند داده خراج بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج دهان شهد تو داده …

ادامه نوشته »

غزل شماره 96 ديوان حافظ: درد ما را نیست درمان الغیاث

غزل شماره 96 ديوان حافظ: درد ما را نیست درمان الغیاث-حافظ خواني

درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث در بهای بوسهٔ جانی طلب میکنند این دلستانان الغیاث خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث همچو حافظ روز و شب بی‌خویشتن …

ادامه نوشته »

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت- حافظ خواني

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا بکجا می‌فرستمت حیفست طایری چو تو در خاکدان غم زاینجا بآشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحلهٔ قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافلهٔ از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 88 ديوان حافظ:شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

غزل شماره 88 ديوان حافظ:شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت-کتاب حافظ

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که آن مه نامهربان مهرگسل بترک …

ادامه نوشته »

غزل شماره 87 ديوان حافظ:حسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت

غزل شماره 87 ديوان حافظ:حسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت

حسنت باتّفاق ملاحت جهان گرفت آری باتّفاق جهان می‌توان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت زین آتش نهفته که در سینهٔ منست خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا …

ادامه نوشته »