خانه / بایگانی برچسب: مجموعه اشعار حافظ (صفحه 3)

بایگانی برچسب: مجموعه اشعار حافظ

ديوان حافظ- روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

سايت آموزشي آتلانتيک- ادبيات کهن شعر و ادب فارسي-ديوان حافظ-غزل20- روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خمخانه بجوش آمد و می باید خواست نوبهٔ زهدفروشان گران‌جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آنرا که چنین باده خورد این چه عیبست بدین بیخردی وین چه خطاست باده نوشی که درو روی …

ادامه نوشته »

ديوان حافظ- ساقیا آمدن عید مبارک بادت

سايت آموزشي آتلانتيک- ادبيات کهن شعر و ادب فارسي-ديوان حافظ-غزل18- ساقیا آمدن عید مبارک بادت

ساقیا آمدن عید مبارک بادت وآن مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که درین مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل‌ میدادت برسان بندگی دختر رز گو بدرآی که دم و همّت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم …

ادامه نوشته »

ديوان حافظ- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

سايت آموزشي آتلانتيک- ادبيات کهن شعر و ادب فارسي-ديوان حافظ-غزل17- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رُخ جانانه بسوخت سوزِدل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنائی نه غریبست …

ادامه نوشته »

ديوان حافظ- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

سايت آموزشي آتلانتيک- ادبيات کهن شعر و ادب فارسي-ديوان حافظ-غزل16- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت بقصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ اُلفت بود زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت بیک کرشمه که نرگس بخودفروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب‌خورده و خوی‌کرده میروی بچمن که آب …

ادامه نوشته »

ديوان حافظ- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

سايت آموزشي آتلانتيک- ادبيات کهن شعر و ادب فارسي-ديوان حافظ-غزل16- خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشّاق زد آن چشم خماری پیداست …

ادامه نوشته »

ديوان حافظ- ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

ديوان حافظ- ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس بدور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری بمستان شما بخت خواب‌آلود ما بیدار خواهد شد مگر زآنکه …

ادامه نوشته »