خانه / بایگانی برچسب: حافظ (صفحه 2)

بایگانی برچسب: حافظ

غزل شماره 93 ديوان حافظ:چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت

غزل شماره 93 ديوان حافظ:چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت - اشعار حافظ

چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت بنوک خامه رقم کردهٔ سلام مرا که کارخانهٔ دوران مباد بی رقمت نگویم از من بیدل بسهو کردی یاد که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت مرا ذلیل مگردان بشکر این نعمت که داشت دولت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 92 ديوان حافظ:میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت

غزل شماره 92 ديوان حافظ:میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت -شعر حافظ

میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت خوش خرامان شو که پیش قدّ رعنا میرمت گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست گو که بخرامد که پیش سرو بالا میرمت آنکه عمری شد …

ادامه نوشته »

غزل شماره 91 ديوان حافظ:ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت

غزل شماره 91 ديوان حافظ:ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت- کتاب حافظ

ای غایب از نظر بخدا می‌سپارمت جانم بسوختی و بدل دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرمت گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

غزل شماره 90 ديوان حافظ:ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت- حافظ خواني

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا بکجا می‌فرستمت حیفست طایری چو تو در خاکدان غم زاینجا بآشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحلهٔ قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافلهٔ از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت …

ادامه نوشته »

غزل شماره 89 ديوان حافظ:یا رب سببی ساز که یارم بسلامت

غزل شماره 89 ديوان حافظ:یا رب سببی ساز که یارم بسلامت- غزليات حافظ

یا رب سببی ساز که یارم بسلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفرکرده بیارید تا چشم جهان‌بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دست توام …

ادامه نوشته »

غزل شماره 88 ديوان حافظ:شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

غزل شماره 88 ديوان حافظ:شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت-کتاب حافظ

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که آن مه نامهربان مهرگسل بترک …

ادامه نوشته »

غزل شماره 86 ديوان حافظ:ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت

غزل شماره 86 ديوان حافظ:ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت- حافظ شناسي

ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت کار چراغ خلوتیان باز درگرفت آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب گوئی …

ادامه نوشته »

غزل شماره 85 ديوان حافظ:شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

غزل شماره 85 ديوان حافظ:شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت - آثار حافظ

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گوئی از صحبت ما نیک بتنگ آمده بود بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پیش سورهٔ اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر …

ادامه نوشته »

غزل شماره 82 ديوان حافظ:آن ترک پری‌چهره که دوش از بر ما رفت

غزل شماره 82 ديوان حافظ:آن ترک پری‌چهره که دوش از بر ما رفت - کتاب شعر حافظ

آن ترک پری‌چهره که دوش از بر ما رفت آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان‌بین کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش آن دود که از سوز جگر بر …

ادامه نوشته »

غزل شماره 80 ديوان حافظ:عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

غزل شماره 80 ديوان حافظ:عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانهٔ عشقست چه مسجد چه کنشت …

ادامه نوشته »