منم که گوشهٔ میخانه خانقاه منست
دعای پیر مغان ورد صبحگاه منست
گرم ترانهٔ چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من بسحر آه عذرخواه منست
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالّله
گدای خاک در دوست پادشاه منست
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه منست
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه منست
از آن زمان که برین آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیهگاه منست
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه منست